درباره سفرنامه روزنامه‌نگاری که داستان‌فروش نیست | نیمرخ

درباره سفرنامه روزنامه‌نگاری که داستان‌فروش نیست

lazy_placeholder.gifunnamed-1-300x283.jpg سینماسینما، مهرداد حجتی

درباره یک سفرنامه/ برای دوست و‌ همکار قدیمی‌ام زهرا مشتاق

(گزارش زهرا مشتاق با عنوان «طالبان و من» دهم مهر ماه در روزنامه اعتماد منتشر شده بود)

«روز ۲۶ سنبله یا همان شهریور سال ۱۴۰۰ و در روز تولد ۵۰ سالگی‌ام، من میان مردان طالب اسلحه به دستی ایستاده‌ام که با چشم‌های تیزبین خود، مرا تلخ و عبوس زیرنظر دارند.»
کاش اینگونه آغاز می شد. اما نشد چون حادثه و تعلیق در گزارش مقدم بر همه آن چیزهایی است که شخصا دوست می داریم. گزارش قرار است منتشر شود. واگویه ای نبشتاری در تنهایی نیست که اگر بود شاید بسیار رمانتیک‌تر و دراماتیک‌تر نوشته می شد. فضای زمخت و بیرحم پیرامون، مجال احساساتی شدن به راوی نمی دهند. پشت سر هم حادثه از در و دیوار می بارد. آنقدر که هیچ مجالی برای به خود آمدن نیست. اصلا این حادثه است که راوی را جلو می برد نه روای حادثه را. هرچند راوی ما از همان ابتدا قصد دارد داستان را خلق کند. طرحواره دیگران را قبول ندارد. باید طرح خودش را جلو ببرد که می برد. به همین خاطر است که کارهایش غافلگیر کننده و جذاب اند. خط داستانی او با همه فرق دارد. اصلا متفاوت است.

او با همه راویانی که تاکنون می شناخته ام فرق دارد. او قصه خودش را دارد با عوالمی که خودش این‌گونه وصف می کند:

«باور دارم زندگی زیسته دیگری داشته‌ام و جایی دور و در مکانی کهن زندگی کرده‌ام. وگرنه هیچ دلیل دیگری برای این اندازه شوق وجود ندارد. شاید در درونم ارواح دیگری هم باشد. غیر از روح خودم که پنجاه سال کنار هم، خوب و بد هم را تاب آورده و سپری کرده‌ایم؛ شاید در اعماق این جان که این جسم رو به فرسودگی را هنوز با خود می‌کشد، روح‌هایی از گذشتگانی باشد که زمانی من بوده‌ام؛ مرد یا زن، کودک یا سالخورده، نمی‌دانم. ولی در روح من، تناسخ یا تناسخ‌های چندباره رخ داده که چیزی جانم و پایم را می‌کشاند میان این دالان‌های بلند تو در تو که زمانی دور کسانی در آن زیسته‌اند. عاشق شده‌اند. مرده‌اند. خود را کشته‌اند. تسلیم خشم، نفرت، مهر یا حسادت شده‌اند. تولد کودکان را دیده‌اند و افسانه و قصه شنیده یا روایت کرده‌اند و کسانی تاریخ نوشته‌اند که جایی و زمانی نام آنها باقی بماند و من حالا در قلعه «اختیارالدین» تک و تنها و در آستانه آفتابی که رو به غروب می‌رود از پله‌های بلند وارد دروازه‌های قلعه‌ای می‌شوم که گویا کسی از درون مرا پیش می‌برد.»

بی گمان این مهم‌ترین فراز در این گزارش – سفرنامه – است. از آن رو که از نگاه راز آلود همراه با پرسشگری‌های بی‌امان راوی ما رمز گشایی می‌کند. مخاطب سفرنامه باید با این «کلید» وارد ساختمان پیچ در پیچ سفرنامه‌ای شود که قرار است ما را به سرزمینی ببرد که در اوج جنگ و آشفتگی و هرج ‌‌و مرج است و در آن هر آینه بیم مرگ می رود و هیچ انسانی از لحظه بعد خود آگاه نیست. سرزمینی بهم ریخته که هرجای آن را «خدای مرگ» تله‌گذاری کرده است و همه زندگان را به دنیای مردگان فرا می خواند! آنجا مرگ جولان می دهد تا زندگی آخرین نفس هایش را بکشد.

و راوی قصه ما در این دالان قرار است کورسوی زندگانی را ببیند ‌و برای ما به ظاهر ساکنان سرزمین زندگان روایت کند.

چشمان تیزبین راوی همه جزییات را می بیند. حتی چشمهای زیبای پنهان پشت برقع را. چشمان زنی که خیره به نقطه ای مانده است و در آن دیگر هیچ افقی پیدا نیست!

راوی «طالب» را به شکل واقعی اش،  «دژخیم» می بیند. دژخیمی که دنیای شاداب زندگان را دوست ندارد و آن را برنمی تابد. پس نابودش می کند تا خود بر لاشه های آن حکومت کند.

راوی در همه جای داستان هست، چون قرار بوده سفر خودش نگاه خودش و احساس خودش را از یک مشاهده پر خطر روایت کند که می کند. بی هیچ اعوجاج قلمی. ساده و بی تکلف. چنان‌که گویی با او همسفری. وقتی از درد کشنده زنان سخن می گوید و از بدن‌های رنجورشان، تصاویر تکان‌دهنده تو را با دردشان پیوند می دهند و عصب های تو را می فشارند. درد تا درون تو که حالا همسفر این مسافری می آید و آزارت می دهد. حالا تو هم به یک دوش آب سرد یا یک موسیقی یا یک فضای کاملا متفاوت نیاز داری. شاید هم یک شیرینی که «بشورد و ببرد». قصه کام تلخ است و تلخکامی حاصل از آن همه تصویر هولناک که شرنگ به کام مسافر ما، می ریزند.

راوی از ملاقاتش با «ذبیح الله مجاهد» می گوید و از آن همه معطلی پشت درهایی که بسته اند و قرار نیست به این زودی ها باز شوند. نمادی از «بستگی» و پایان «گشودگی». طالبان «مهر»ی بر همه آن گشودگی هایی است که جهان آزاد غرب به یک ملت شریف و مظلوم وعده داده بود. این روایت سهل و‌ ممتنع راوی ما از آغاز یک روند است. روندی که که یک ملت را به سوی درهای بسته، پنجره های بسته، دریچه های بسته، روزنه های بسته و گوش ها و‌ چشم های بسته می برد. به دنیایی که راوی به روشنی شرح‌اش می دهد.

بانک هایی که پولی برای عرضه ندارند. کارمندانی که مدتها حقوق نگرفته‌اند و زنان و‌ مردانی که بیکار شده اند و بلاتکلیف به حال خود رها شده اند.

و آوارگی و بیکاری، گرسنگی و بیچارگی امان مردم یک محله یا یک شهر که نه، امان یک کشور را بریده است. فقر نخستین هدیه جهلی است که با تفنگ آمده است. راوی داستان ما چه واضح تصویر اسلحه های آماده شلیک را به ما نشان می دهد. خوف یک شلیک ناگهانی حتی غیر عمد، هر بیننده ای را می ترساند چه رسد به خود راوی که از بدو ورود به خاک افغانستان با آن روبرو است تا پایان دراماتیک ماجرا در جاده های زیبای پنجشیر!

«حدود ساعت هفت و سی دقیقه صبح است که در اتاقم پشت سرهم کوبیده می‌شود. یا علی. گوشه در را باز می‌کنم. یکی از کارکنان هتل است. می‌گوید آمده‌اند دنبال‌تان شما را ببرند. با خوشحالی می‌گویم از کنسولگری ایران است؟ می‌گوید نه همان طالب‌های دیشب هستند. قالب تهی می‌کنم. خدایا چه کار کنم؟ زنگ می‌زنم کنسولگری. زنگ می‌زنم آقای خطیب‌زاده. به هر کس که فکرم می‌رسد. هیچ‌کس گوشی را برنمی‌دارد. نمی‌دانم باید چه کار کنم. یک پیام صوتی در موبایلم ضبط می‌کنم که اگر اتفاقی برایم بیفتد بدانند چه شده. دوباره در اتاق کوبیده می‌شود. در را باز می‌کنم و دروغ می‌گویم. «آقا من حمام هستم. صبر کنید.» بی‌فایده است. می‌روم بیرون. عبید لعنتی با یک طالب دیگر اسلحه به دست درست در چند قدمی اتاق من روی مبل نشسته‌اند تا مرا با خود به مرز ببرند و اخراج کنند. نمی‌دانم چرا، در ذهنم دو صحنه زنده می‌شود. یکی بازرس ژاول لعنتی که دست از سر ژان وال ژان برنمی‌داشت و دست از تعقیبش نمی‌کشید و صحنه تکان‌دهنده حمله «این جوی جوی» در دادگاه به تام سایر. یک دفعه به قول دوستم شهین اربابی خودم را سفت می‌گیرم و با شجاعتی که نمی‌دانم از کجا به سراغم می‌آید، می‌گویم من با شما جایی نمی‌آیم و محکم اضافه می‌کنم جز کنسولگری ایران به هیچ جای دیگر نمی‌روم.»

با همان صراحت لهجه راوی می گویم: «لعنتی بهتر از این نمی شود!» درست مثل یک فیلم پر تعلیق حتی واقعی‌تر و‌ترسناک‌تر و اگر قرار بود مثل بسیاری از گزارش ها صحنه را کش داد و‌ پر آب و تاب تر شرح داد، می‌شد! اما راوی داستان ما «داستان فروش» نیست. او درون همین داستان ها زندگی می کند. داستان تعریف نمی کند. بلکه بخش هایی از زندگی اش را که داستان هایی واقعی است برای ما بازگو می کند و اینجاست که او با بسیاری از همکارانش – روزنامه نگاران و‌ گزارشگران- متفاوت می شود. او به سراغ داستانی نمی رود که از پیش رخ داده است بلکه او داستان های خودش را روایت می کند که پیرامونش رخ می دهند. این نشان می دهد او در دل حوادثی می رود که بسیاری حتی از نزدیک شدن به آنها بیم دارند.

پذیرفتن ریسک پر خطر حضور در کشوری که از در و دیوارش بلا و مرگ می بارد و هیچ جنبده ای از تیر رس دژخیمان طالبان در امان نیست نه ماجراجویی که یک دیوانگی است! اما خودش می گوید:

«همه می‌گویند دیوانگی محض است و من فکر می‌کنم اگر در این موقعیت، خبرنگاران یا فیلمسازان به افغانستان نروند، دیوانگی است.»

دیوانگی است؟ شاید! این کشمکشی بی انتها در درون هر روزنامه نگار جستجوگری است که مدام در تلاش برای روشنگری است. برای زدن به قلب تاریکی و نور تاباندن به سیاهچاله ای که روشنایی را می بلعد و نابود می‌کند. راوی داستان ما مانند بسیارانی که نه، اندک کسانی که در دل حادثه رفته اند و گاه هرگز از آن باز نگشته اند به دل این حوادث می رود با درک این موقعیت که ممکن است هرگز بازنگردد. به ویژه آنکه می داند دولت بر سر کار، تا چه حد زن ستیز و بی رحم است. او همه خطرات این سفر را به جان می خرد و می رود چون صدایی از درون به او گفته است که باید برود. حال این اوست که می گوید‌‌: اگر نروی دیوانه ای!

که می رود و داستانش این‌گونه شکل می گیرد. داستانی که برای ما شاید تعداد پر شماری واژه است اما برای او که همه آن واژه ها و‌تصاویر را زیسته است پاره هایی از یک زندگی است. پاره هایی که قرار است اینگونه خوانده شوند:

«طالبان و من»

گزارش زهرا مشتاق از اوضاع سیاسی و اجتماعی افغانستان درسفر به هرات، پنجشیر و کابل

منبع: سینما سینما
آدرس کوتاه: http://www.rokh.in/news/88318
دیدگاه

آخرین خبرها
مرتبط با خبر
خبرهای پربازدید

ستاره اسکندری

وقتی زن تبدیل به «ناموس» می‌شود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»

سینماسینما، زهرا مشتاق ویژگی هایی هست که خورشید آن ماه را قابل تامل می سازد. مهمترین آن، نقد فرهنگی است که زنان را در برابر هم می شوراند و مردانی که می توانند تبدیل به خونریزانی متحرک شوند. گلوله هایی که می توانند هر کجا را به آتش بکشند. گویا،...

۱۴۰۲/۱۰/۱۰


سر در گریبان تفکر فرو برید/ درباره شکایت طلاب از بازیگران زن

سینماسینما، زهرا مشتاق به محض اینکه خبر شکایت طلاب را دیدم، به دوست نازنینی در قم که از استادان رشته حقوق در دانشگاه هستند، تلفن کردم تا راست و دروغ خبر را مطمئن شوم. خبر درست بود. اما ظاهرا معاون دادستان شکایت را نپذیرفته بودند. نگاه ایشان این بود که...

۱۴۰۰/۱۰/۰۳

امیر آقایی
طناز طباطبایی

«شنای پروانه»؛ تصویری روشن از لایه‌های تاریک اجتماع

سینماسینما، زهرا مشتاق از دیدن فیلم مهم شنای پروانه و درست بودن آن جا خوردم. از تسلط کارگردان به چنین محیط هایی و آدم هایی که در طبقه خاصی قرار می گیرند و تعریف کردنشان اگر آنطور که باید نباشد؛ کار تباه و زخمی می شود. نمونه های زیادی از...

۱۴۰۰/۱۰/۰۲


مفری برای گریز به جهان شادی/ نگاهی به نمایش «بانوی محبوب من»

سینماسینما، زهرا مشتاق خیلی اتفاقی از یک شبکه تلویزیونی در حال تماشای یک فیلم کلاسیک هستم. بانوی زیبای من My fair lady با بازی آدری هیپورن، محصول سال ۱۹۶۴ به کارگردانی جرج کیوکر. هنوز وسط های فیلم است. ولی باید بروم به دیدن نمایش «بانوی محبوب من» به کارگردانی گلاب...

۱۴۰۰/۰۹/۱۰

احمد بهرامی
علی باقری

«دشت خاموش»؛ ارباب زورگو، رعیت ظلم‌پذیر

سینماسینما، زهرا مشتاق اگر این فیلم را ندیده‌اید، این نوشته بخش‌هایی از داستان را لو می‌دهد اگر می خواهید فیلمی متفاوت درباره مسائل کارگری ببینید، به تماشای دشت خاموش بنشینید. فیلمی درباره همه آدم هایی که می توان به سادگی حق آنها را خورد و هیچ سهمی در زندگی نصیب...

۱۴۰۰/۰۹/۰۵


شورای پروانه نمایش؛ یک سد هفت نفره

سینماسینما، زهرا مشتاق اعضای شورای پروانه نمایش به پیشنهاد شخص محمد خزاعی رئیس سازمان سینمائی و توسط محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی شدند. توجه به این فهرست هفت نفره کافی است که بدانیم سینما از این پس قرار است چه مسیری را طی کند و مهم...

۱۴۰۰/۰۸/۲۵


پرندگان ناچیز به جای عقاب نشسته‌اند

سینماسینما، زهرا مشتاق یکی از اهالی سینما در پستی اعلام کرده که اگر کسی بعد از سی سال کار زندگی آسوده ای نداشته باشد، مشکل از بی دست و پایی خودش است. ضمن احترام به نظر ایشان، باید گفت این نگاه در یک جامعه طبقاتی و پرشکاف معنایی ندارد. من...

۱۴۰۰/۰۸/۱۸


آیا عملکرد رئیس سازمان سینمایی یک دورخیز سیاسی است؟

آیا عملکرد رئیس سازمان سینمایی یک دورخیز سیاسی است؟

سینماسینما، زهرا مشتاق محمد خزاعی مدیر جنجال برانگیزی است. او در همین زمان کوتاه سه عملکرد قابل تامل داشته است. نخست انتخاب اعضای هیات امناء فارابی که با مخالفت جدی اغلب سینماگران رو به رو شد و البته از سوی شخص ایشان بدون پاسخ ماند. مشت نمونه خروار است. اگر...

۱۴۰۰/۰۸/۰۴


مسئولان و صنوف برای آزادی مجید سعیدی عکاس مطبوعات مساعدت کنند

مسئولان و صنوف برای آزادی مجید سعیدی عکاس مطبوعات مساعدت کنند

سینماسینما، زهرا مشتاق من خبرنگار خوش شانسی هستم و این فرصت را داشته ام که با بهترین های مطبوعات ایران کار کنم و چیزهای زیادی یاد بگیرم. من سال ها همکار عکاس برجسته ای مثل مجید سعیدی بوده ام. او یکی از بهترین عکاسان خبری است و عکس های درخشانی...

۱۴۰۰/۰۶/۱۹

رعنا آزادی ور
جواد عزتی

هیولاهای درخشان

هیولاهای درخشان

سینماسینما، زهرا مشتاق من اگر می‌توانستم همین امروز صبح از محمد حسین مهدویان شکایت می‌کردم. چون او در «زخم کاری» به ریه‌های هیولای بازیگری ایران بدجور زخم زده است. مگر ما چند تا هیولا مثل جواد عزتی لعنتی داریم که بتواند این اندازه درخشان باشد. «زخم کاری» اصلا با جواد...

۱۴۰۰/۰۶/۱۵

بهرام بیضایی

عشق مرکب حرکت است و نه مقصد / «روز واقعه»؛ باشکوه‌ترین فیلم ساخته شده درباره عاشورا

عشق مرکب حرکت است و نه مقصد / «روز واقعه»؛ باشکوه‌ترین فیلم ساخته شده درباره عاشورا

سینماسینما، زهرا مشتاق شعری مصور و منثور. غزلی پر ابیات و انباشته از تصاویر خیره‌کننده. «روز واقعه» را هنوز می‌توان مهم‌ترین و باشکوه‌ترین فیلم ساخته شده درباره واقعه عاشورا معرفی کرد. شکوهی که از پشتوانه فیلمنامه‌ای غنی و پرگفتار برخوردار است. گفت‌وگوهایی که نه حتی کلمه به کلمه، که گویا...

۱۴۰۰/۰۵/۲۸


به بهانه درگذشت فرشته طائرپور/ اینها که می‌روند سرمایه‌های اجتماعی بی‌جایگزین جامعه‌اند

به بهانه درگذشت فرشته طائرپور/ اینها که می‌روند سرمایه‌های اجتماعی بی‌جایگزین جامعه‌اند

سینماسینما، زهرا مشتاق مرگ فرشته طائرپور در حالی اعلام می شود که هنوز چند روزی از مرگ علی سلیمانی نمی گذرد. فهرست کشته شدگان مشهور بر اثر کرونا، بلندتر و تکان دهنده تر می شود. مساله تفاوت میان انسان ها نیست. تمام آنهایی که بر اثر کرونا جان خود را...

۱۴۰۰/۰۵/۲۶


شما چه واکسنی زده‌اید که بیمار نمی‌شوید؟!

شما چه واکسنی زده‌اید که بیمار نمی‌شوید؟!

سینماسینما، زهرا مشتاق فهرست مرگ تمام شدنی نیست. امروز علی سلیمانی درگذشت تا به یادمان بیاورد دست اندرکاران حوزه هنر، چون دیگر مردم، تا چه اندازه بی پناه، تنها و رها شده اند. سخنان منتشر شده از دکتر زالی که امروز سعی در دگرگون جلوه دادن آن دارند، نشان دهنده...

۱۴۰۰/۰۵/۲۱

علی نصیریان
جواد عزتی

هیچ مامنی وجود ندارد / «خورشید»؛ کودکان بی‌آینده‌ای که با دست‌های خالی زمین سخت را برای هیچ می‌جویند

هیچ مامنی وجود ندارد / «خورشید»؛ کودکان بی‌آینده‌ای که با دست‌های خالی زمین سخت را برای هیچ می‌جویند

سینماسینما، زهرا مشتاق خاستگاه آثار هنری معمولا برآمده از اجتماعی است که در آن اصل خلق اتفاق می‌افتد. به صحنه رفتن نمایش‌هایی از جنس مرگ یزدگرد و در انتظار گودو و یا ساخته شدن تندیس‌های کوله‌بران و یا انتشار کتاب‌هایی که روایت آن گونه‌ای از شکل اعتراض محسوب می‌شود؛ عصاره...

۱۴۰۰/۰۵/۱۰


مدیری که رونق و شکوه را به موسیقی بازگرداند

سینماسینما، زهرا مشتاق آقای مرادخانی را نمی شناختم. فقط خیلی دل گنده بودم. یادم نیست چه سالی بود. وقت گرفتم و به اتفاق وحید زارع زاده به دفترشان رفتیم. ایشان معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودند. خودمان را معرفی کردیم و گفتیم اجازه بدهید ضبط و کارگردانی هفدهمین...

۱۴۰۰/۰۳/۱۷


راز دختری با چشمانی به رنگ زمرد

سینماسینما، زهرا مشتاق مینو اگر زود ازدواج نمی کرد، اگر زود مادر سه پسر نمی شد و خیلی از اگرهای دیگر، شاید الان یک بازیگر درجه یک بود. او عاشق تئاتر بود. مادربزرگ و پدربزرگ پدری من هر دو کارمندان ساده ای در دانشکده هنرهای دراماتیک در چهارراه آبسردار تهران...

۱۴۰۰/۰۲/۲۲


فقط یک گلوله!

فقط یک گلوله!

سینماسینما، زهرا مشتاق مهم نیست که تا به حال هفتصد تا فیلم خوب و سریال دیده باشید؛ اگر Peaky Blinders را ندیده باشید؛ می شود گفت که هیچی ندیدید. مجموعه ای که با پنج شش قسمت شروع شد و قرار نبود ادامه داشته باشد، ولی عاشقانی چنان پروپاقرص پیدا کرد...

۱۴۰۰/۰۱/۳۱

غلامرضا موسوی

تاثیرگذار و حرفه‌ای

تاثیرگذار و حرفه‌ای

سینماسینما، زهرا مشتاق فکر می کنم سال ۷۳ بود. من تازه ۲۳ سالم بود و عاشق سینما. یک سال از کارم در مطبوعات گذشته بود و جسته گریخته شروع کرده بودم به نوشتن در مجله هفتگی سینما. نمی دانم آن همه انرژی از کجا می آمد. آن سال ها سه...

۱۴۰۰/۰۱/۲۸

مهران مدیری

مهران مدیری یک سرمایه اجتماعی است

مهران مدیری یک سرمایه اجتماعی است

سینماسینما، زهرا مشتاق مدتی است اتفاقی از شبکه آی فیلم مجموعه «نقطه چین» را نگاه می کنم و صادقانه بگویم از ارائه این حجم ناهنجاری های اجتماعی در قالب طنزی ساده و بسیار روان متعجب و خوشحال شدم. بخش هایی از این سریال را همان بار اول که از شبکه...

۱۴۰۰/۰۱/۲۶

آزاده نامداری

از زندگان و مردگان دست برداریم!

از زندگان و مردگان دست برداریم!

سینماسینما، زهرا مشتاق بدترین بخش مشهور بودن، نداشتن حریم خصوصی است. انگار درست وسط یک آکواریوم زندگی بکنید و همه چیزتان در معرض نگاه و نظر دیگران باشد. مگر آدم های مشهور زندگی شخصی ندارند؟ نباید داشته باشند؟ یا همه چیز و کارشان باید مطابق میل طرفداران و منتقدین و...

۱۴۰۰/۰۱/۰۸

جواد شمقدری

جفایی که به عباس امیر انتظام شد/ تحریف واقعیت در یک سریال تاریخی

جفایی که به عباس امیر انتظام شد/ تحریف واقعیت در یک سریال تاریخی

سینماسینما، زهرا مشتاق تحریف تاریخ در کارهایی که از شبکه های مختلف صدا و سیما پخش می شود اتفاق تازه ای نیست. و مدیران ارشد ناظر که از بیرون بودن تار مویی نمی گذرند، خروار خروار تحریف را زیر سیبیل و محاسن خود رد می کنند و عین خیالشان هم...

۱۳۹۹/۱۰/۲۵


مهربان بود و جدی‌؛ بی‌دریغ در یاددادن/ در یادبود اصغر عبداللهی

مهربان بود و جدی‌؛ بی‌دریغ در یاددادن/ در یادبود اصغر عبداللهی

سینماسینما، زهرا مشتاق غروب های یکشنبه دور هم جمع می شدیم. دفتر وحید نیکخواه آزاد حوالی سهروردی شاید. و اگر بعد از این همه سال چشم هایم را ببندم تا باز دور همان میز بیضی یا مستطیل بزرگ قرار گیرم باید ده دوازده نفری باشیم. دور هم جمع می شویم،...

۱۳۹۹/۱۰/۰۸


بر شاخه‌ای که نشسته‌اید؛ به دست خود اره می‌سایید

بر شاخه‌ای که نشسته‌اید؛ به دست خود اره می‌سایید

سینماسینما، زهرا مشتاق جز اخبار ۲۰:۳۰ تقریبا تلویزیون نمی بینم. نمی دانم کدام مهمان بوده که در یک ویژه برنامه یلدا از لغت رقص استفاده کرده و کلا همه را بر باد فنا داده؛اما در شبکه های اجتماعی مجری برنامه را دیدم که دختر جوانی بود و با دستپاچگی و...

۱۳۹۹/۱۰/۰۴


یادداشتی برای فیلم «مارموز»/ یکی به نعل، یکی به میخ

یادداشتی برای فیلم «مارموز»/ یکی به نعل، یکی به میخ

سینماسینما، زهرا مشتاق:   نفس فیلم های انتقادی ، به دلیل محتوایی که ارائه می دهند ، می توانند در جامعه ایجاد نشاط نمایند . تخلیه بخشی از انرژی جامعه مخاطب ، از جمله کارکردهای موثر چنین فیلم هایی است . فیلم هایی که در گونه های مختلفی ، به...

۱۳۹۷/۱۰/۰۷

ابراهیم وحیدزاده
مهدی کرم پور

۱۴۷ فیلم از سینمای ایران که در مراحل مختلف تولید و نمایش قرار دارند

سینماپرس: بنابر جدیدترین گزارش بنیاد سینمایی فارابی از وضعیت تولید در سینما، تا پایان مهر ماه سال جاری ۱۴۷ پروژه سینمایی با مضامین مختلف در مراحل مختلف تولید و نمایش قرار دارند.

۱۳۹۵/۰۸/۰۵

سعید ملکان
رضا درمیشیان

کدام فیلم‌های سینمایی تا پایان شهریور ۹۵ در مراحل تولید و نمایش قرار گرفته‌اند؟

سینماپرس: تا پایان شهریور ماه سال جاری ۱۷۳ پروژه سینمایی در مراحل مختلف تولید و نمایش قرار گرفته‌اند.

۱۳۹۵/۰۷/۱۳

عبدالرضا کاهانی
رضا درمیشیان

چند فیلم سینمایی در مرحله تولید و نمایش قرار دارند؟

سینماپرس: تا پایان مرداد ماه سال جاری ۱۷۶ پروژه سینمایی در مراحل مختلف تولید و نمایش قرار گرفته‌اند.

۱۳۹۵/۰۶/۰۲