به گزارش بانی فیلم به نقل از گاردین، برای استندآپ کمدین ها، همیشه دو راه به سمت ستاره شدن وجود دارد: تبدیل به مجری یک برنامه تلویزیونی بشو یا یک سیتکام خلق کن. اگر «ستاره سینما» به طور قابل توجهی در این معادله غایب است، دلیلش این است که لیست کمدین های فوق العاده ای که نبوغ شان به خوبی روی پرده نقره ای ترجمه نشد طولانی است و پر از بعضی از بزرگترین استعدادهای حاضر در صنعت سینما. حتی آن هایی که در فیلم به موفقیت می رسند، مثل رابین ویلیامز فقید که یک اسکار برد و چند نقش آفرینی فوق العاده داشت، اوایل مسیر حرفه ای کاری شان چند پروژه شکست خوره داشتند (مثل «بازماندگان»، «بهترین زمان ها» و «کلوب پارادایس»).
با فیلم «ربوده شده»، ایمی شومر هم می توان در آن لیست روشن قرار بگیرد. در نخستین تجربه سینمایی اش یعنی «خراب کار» سال ۲۰۱۵، جاد اپتاو نویسنده و کارگردان یک نقطه فرود نرم برای او درست کرد و طنز خاص و داستان های بی بند و باری او را تبدیل به یک داستان اخلاقی محافظه کارانه هالیوودی کرد. «ربوده شده» که به عنوان یک کمدی رمانتیک بی مزه شروع می شود و مثل یک تریلر بی مزه به پایان می رسد، کمتر محافظه کار و کمتر خوب است. بدون توجه به این، شومر نباید خیلی بد با این مسئله برخورد کند. وقتی بحث شکست خوردن روی پرده بزرگ می شود، او در بهترین جمع قرار دارد.
کریس راک در «متواضع» راک بدون شک یکی از بهترین استندآپ کمدین های تاریخ است، اما بارها و بارها ثابت کرده که خیلی بازیگر نیست. این مسئله هیچ جا بیشتر از نخستین نقش اولش در فیلم «متواضع» آشکار نبود، یک بازسازی غیرقابل توصیف از فیلم «بهشت می تواند صبر کند» سال ۱۹۷۸٫ این نقش باید در حیطه تخصص او می بود؛ راک نقش یک کمدین نیویورکی را بازی می کند که می میرد و به عنوان یک مرد سفیدپوست میان سال و ثروتمند به زندگی بازمی گردد، اما بی کیفیتی و لوس بودن فیلمنامه از ما آن اشتیاق و عصبانیت خاص این کمدین را می گیرد. راک کمتر شبیه یک بازیگر و بیشتر شبیه مردی به نظر می رسد که به طور تصادفی وارد صحنه یک فیلم سینمایی شده است. حداقل از تجربه یاد گرفت که باید محتوا را خودش تولید کند. او سه فیلم لایو-اکشن بعدی اش را خودش نوشت و کارگردانی کرد؛ «رییس دولت»، «فکر می کنم همسرم را دوست دارم» و «تاپ فایو» و هر یک از آن ها بهتر از قبلی بودند. دستگاه بازسازی هالیوود جایی برای هنرمندی در حد و درجه راک نبود.
الن دجنرس در «اقای اشتباه» برای دجنرس، فیلم سال ۱۹۹۶ «آقای اشتباه» یک برکت مخفی بود. این فیلم به شدت افتضاح در مورد زنی مجرد که با فردی اجتماع گریز درگیر می شود، ممکن است به این ستاره تلویزیونی یاد داده باشد که فیلم های سینمایی به درد او نمی خورند. شاید اگر او یک فیلمنامه بهتر پیدا کرده بود که مسیر حرفه ای فیلم او را کلید بزند، دیگر نمی توانستیم آن اپیزود تاریخ ساز «برنامه الن» در سال ۱۹۹۷ یا تاک شو روزانه طولانی مدت او را ببینیم. به جای آن، او خودش را به یک فیلمنامه عجیب وصل کرد که اگر تریلر بود بهتر می شد تا کمدی. بیل پولمن نقش شخصیت شیطان صفت خوش تیپی را بازی می کند که شخصیت تنهای دجنرس را اغوا می کند و بعد از اینکه او می خواهد رابطه را به هم بزند، به او اجازه رفتن نمی دهد. او شخصیت دجنرس را تعقیب می کند، به مسئولان پلیس رشوه می دهد و حتی دست به آدم ربایی هم می زند. با یک نقطه نظر هوشمندانه تر، «اقای اشتباه» می توانست به خوبی با کمدی رمانتیک هایی مقابله کند که در دهه ۱۹۹۰ همه جا دیده می شدند، اما در نهایت تبدیل به یک یادداشت پاورقی در مسیر حرفه ای کاری متمایز او شد.
تام گرین در «فرِدی» سخت می توان این را به یاد آورد، اما در سال ۲۰۰۱ تام گرین رو به رشد و ظهور بود. بعد از تاک شو او در ام تی وی، گرین توانست با ایفای نقش های مکمل کمدی در فیلم های سال ۱۹۹۹ «سفر جاده ای» و ۲۰۰۰ «فرشته های چارلی» سر و صدای خوبی به پا کند. یک نفر در کمپانی قرن بیستم فاکس فکر کرد ایده خوبی است که به او اجازه بدهد فیلم خودش را بنویسد و کارگردانی کند. در نهایت این به یکی از بحث برانگیزترین تصمیم ها در خاطره سینمایی اخیر تبدیل شد. بر حسب نقطه نظر شما، «فردی» یکی از بدترین فیلم های تاریخ یا یک کمدی آینده نگر است. منتقدان آن را تکه تکه کردند (یو اس ای تودی نوشت «هیچ چیزی که در این فیلم روی پرده نشان داده می شود به اندازه خود مخاطبان، مورد اهانت و سوء استفاده قرار نمی گیرد») و فیلم تا حدود زیادی در باکس آفیس هم نادیده گرفته شد. تاریخ اکران آن که شش هفته پس از یازدهم سپتامبر بود، مسلما کمکی به فیلم نکرد. در سال هایی که از آن پس گذشته، این پروژه توانسته تعداد کمی حامیان دیگر پیدا کند که از هجو عجیب آن لذت می برند، اما نه تا حدی که به گرین اجازه بدهد هرگز دوباره بتواند نزدیک یک دوربین متعلق به استودیو برود.
استیون مارتین در «مرد تنها» مارتین چنان مسیرحرفه ای کاری طولانی و موفقی در صنعت سرگرمی داشته که به راحتی می توان بازه ای را فراموش کرد که در آن او حتی یک فیلم موفق هم نداشت. استندآپ فوق العاده او به زیبایی در فیلم سال ۱۹۷۹ «عوضی» ترجمه شد، اما بعد از آن مجموعه ای از فیلم های شکست خورده از راه رسید که هیچ یک از آن ها به بدی «مرد تنها» نبودند (که راجر ایبرت فقید در یک نقد معروف بی رحمانه آن را آن نوع فیلمی خواند که «آدم را ترغیب می کند که حواس خودش را با شمردن محصولاتی که در آگهی روی پرده دیده می شود پرت کند»). این فیلم استفاده بد بسیار افتضاحی از ستاره اش می کند. مارتین وقتی در بهترین حالت خود قرار دارد که یک نیروی پرانرژی محصورنشده در محیطی موقر است. «مرد تنها» عملا از استعدادهای کمدی خاص او بدترین استفاده را می کند.
ریچارد پرایُر در «اسباب بازی» از تمام کمدین های حاضر در این لیست، پرایر بیشتر از همه نسبت به شکست های سینماتیک خود صادق بود. وقتی لری کینگ از او پرسید فیلم سال ۱۹۸۸ «حرکت کردن» در مورد چه چیزی بود، او گفت: «در مورد فیلمی است که دو ساعت بیش از حد طولانی است.» او دلیلی برای نگفتن حرفش نداشت، چون از قبل هم بسیار واضح گفته بود که تمام فیلم هایش در دهه ۱۹۸۰ فقط به دلیل پول ساخته بود. با این حال «اسباب بازی» ممکن است بدترین چک نقد او بوده باشد، چون از همان صداقت نژادی او سوء استفاده کرد که باعث شده بود استندآپ کمدی او تا آن حد شجاع باشد. تریلر فیلم می پرسید «برای کودکی که همه چیز دارد چه چیزی می خرید؟» که جوابش با استناد به فیلم «یک مرد سیاه پوست» است. پرایر نقش یک روزنامه نگار بیکار را بازی می کند که شغلی به عنوان دوست خریداری شده یک کودک ثروتمند را بازی می کند تا بتواند خرج زندگی اش را بدهد. در حالیکه شخصیت او در صحنه ای پس از صحنه دیگر خودش را تحقیر می کند، «اسباب بازی» به صور غیرعمدی به عنوان تحلیلی از مسیر حرفه ای کاری خود پرایر دیده می شود. پرایر دو میلیون دلار برای ساختن این فیلم کمدی ناامیدکننده دریافت کرد و ثابت کرد که پول می تواند روی پرده و خارج از پرده مردم را باعث کند هرکاری انجام بدهند.
ادی مورفی در «ماجراجویی های پلوتو نَش» مورفی اوایل مسیر حرفه ای کاری خود چند فیلم به شدت شکست خورده داشت، مثل «کودک طلایی» و «شب های هارلم»، اما تا اوایل دهه ۲۰۰۰ به آن قسمت ساختن فیلم های آشغال غیرقابل تماشا نرسید. فیلم های «این را تصور کن» و «ملاقات با دِیو» را به راحتی می توان در این لیست قرار داد، اما به جای این کار بیایید روی نخستین و مشهورترین شکست قرن تمرکز کنیم. فیلم «پلوتو نش» از دهه ۱۹۸۰ در مراحل اولیه ساخت به سر می برد و چند بار بازنویس شد تا اینکه بالاخره در سال ۲۰۰۰ به مراحل تهیه رسید. آن ها باید بیشتر صبر می کردند. این فیلم کمدی فضایی در مورد صاحب یک کلوب شبانه با نقش آفرینی مورفی، شاهد بدترین نمایش های آزمایشی بود، استودیو را مجبور کرد که خرج زیادی بکند تا بعضی از صحنه ها را دوباره فیلمبرداری کند که باعث شد بودجه فیلم تا ۱۰۰ میلیون دلار بالا برود (که در آن زمان برای ساخت یک فیلم کمدی بودجه ای رکوردشکن بود). اما با وجود این، هیچ چیز نمی توانست این فضاحت فضایی را جمع کند. منتقدان به خاطر بد بودن این فیلم گیج شده بودند (واشنگتن پست گفت «یک ساعت و نیم سیاهی خالص») و این فیلم توانست داخل آمریکا تنها ۴ میلیون دلار بفروشد. فضا هرگز تا این حد بی مزه نبوده است.
نوشته وقتی کمدین ها فیلم های بی مزه می سازند! اولین بار در بانیفیلم پدیدار شد.