...یه اسم، یه قیافه، یه کلمه، یه زن که یه دفعه به شدت پرتاب می شه به درون ذهن آیدا که هفده سال دارد، بارها و بارها آیدا آن را از فکرش خارج می کند؛ اما دوباره زشت تر و بدتر برمی گردد سر جایش و مثل خوره به جان آیدا می افتد، او شخصیتی تاریک و دور و شاید هم نه چندان بد دارد؛ زن غریبه ای که به ناخن هایش لاک قرمز می زند و موهایش را طلایی می کند و آیدا را راحت نمی گذارد، اما سرانجام آن زن واقعی است و آیدا برای اولین بار «تردید» را به شکلی آگاهانه تجربه می کند و می فهمد که زیبایی و درد دو جزء تفکیک ناپذیرند و در نهایت آیدا به امیدی فکر می کند که برای یک لحظه در صورت پدر و مادرش، هر دو، می بیند. سپس در وجود خودش «امید» به چیزی در آینده که نمی داند چیست. برای یک لحظه است که می فهمد و همین یک لحظه بسیار مهم است.
۱۳۸۴ - بهترین فیلمنامه در جشنواره بین المللی فیلمهای کودکان و نوجوان،
۱۳۸۴ - بهترین فیلم در جشنواره بین المللی فیلمهای کودکان و نوجوان،
۱۳۸۴ - بهترین فیلمنامه در جشنواره بین المللی فیلمهای کودکان و نوجوان،
۱۳۸۴ - بهترین فیلم در جشنواره بین المللی فیلمهای کودکان و نوجوان،
۱۳۸۴ - بهترین فیلمنامه در جشنواره بین المللی فیلمهای کودکان و نوجوان،
۱۳۸۴ - بهترین فیلمنامه در جشنواره بین المللی فیلمهای کودکان و نوجوان