رضا شاگرد مغازه ی فروش لوازم عقد و عروسی است. او مجرد است و با پدر پیرش زندگی می کند. رضا مسئول بردن وسایل مورد نیاز برای مزون های لباس عروس است. او هرچند وقت یکبار در خلال کارش به زیارت قبر مادرش می رود، در کنار قبرستان دختری به نام معصومه زندگی می کند که به رضا علاقه مند است، اما رضا به مانکنی که در ویترین مغازه است علاقه دارد و وقتی مانکن را می برند بسیار ناراحت می شود، روزی رضا عاشق خانمی می شود که با شاگردش برای خرید به مغازه ی آن ها آمده اند. رضا منزل خانم را پیدا می کند و به بهانه های مختلف به آن جا سرمی زند. خانم وقتی متوجه ی رفت و آمدهای رضا می شود تصور می کند که او عاشق مریم شاگردش شده و از او می خواهد که برای خواستگاری به خانه ی آن ها بیاید، اما در مراسم رضا می فهمد که خانم متأهل است و خانم فکر می کرده که او عاشق شاگردش شده است و وقتی رضا ناراحت بر سر قبر مادر می رود، معصومه از او می خواهد که با هم فرار کنند چراکه صاحب کارش از او خواسته تا با فرد دیگری ازدواج کند. در آخر معصومه را می بینیم که ترک دوچرخه رضا در حال حرکت هستند.
۱۳۸۰ - نقش اول مرد در بین المللی فیلم فجر
حمید جبلی | کارگردان | |
حمید جبلی | نویسنده | |
حمید جبلی | بازیگر | |
صغری کریمی | بازیگر | |
الیزابت امینی | بازیگر | |
یوسف پشندی | بازیگر | |
مجید مدرسی | تهیه کننده | |
تورج اصلانی | مدیر فیلمبرداری | |
ژیلا ایپکچی | تدوین | |
ایرج طهماسب | طراح صحنه و لباس | |
پیروز ارجمند | آهنگساز | |
پرویز آبنار | صدابردار | |
فرزام منطقی | دستیار صدابردار |