سیاوش چند سالی است که در ترکیه زندگی می کند و با یک زن بی پناه ترک ازدواج کرده است. روزی برای همسرش می گوید که چند سال پیش قصد داشته که به ایران بازگردد اما چون روی رفتن را نداشته به خانواده اش نامه ای دروغین می نویسد مبنی بر اینکه سیاوش در یک تصادف در آمریکا جان باخته است ولی حالا سیاوش قهرمان رشته بکس در ترکیه است و بعد از تحمل سختی های زیاد قصد دارد بکس را کنار بگذارد و کار راحت تری پیدا کند. گروهی دلال که از طریق شرط بندی روی بکس بازان کسب درآمد می کنند، او را تحت فشار قرار می دهند. همسر سیاوش طی تماس خود به ایران از برادر سیاوش کمک می گیرد. امیر برادر سیاوش به ترکیه می رود و بعد از نجات او از دست خلافکاران او و همسرش را به ایران می آورد.