پس از سوء قصد نافرجام به جان کمال خان، او با الماس «چشم شیطان» که به مالکش قدرت می دهد، ناپدید می شود. برادرش صمصام الدوله کارآگاهی به نام محمود خان را برای یافتن او مأمور می کند. محمود خان به اصفهان می رود و با سولماز و خاله ی او و شوهر خاله اش رشید پاشا که برای یافتن چشم شیطان از عثمانی آمده اند رو به رو می شود. آنها در هتل محل اقامتشان با یک سرگرد انگلیسی و خدمتکار هندی اش، یک کمیسر روس که مأمور نظمیه اصفهان است و عده ای دیگر مواجه می شوند که همگی در پی چشم شیطان هستند. محمودخان با راهنمایی میرزا، مستخدم هتل، به سراغ کمال خان می رود که در خانه ای مخفی شده و صمصام الدوله را مسبب اصلی توطئه علیه خود می داند. کمال خان نشانی الماس را در دخمه ای زیرزمینی به محمودخان می دهد و محمودخان و سولماز به همراه کمال خان به دخمه می روند، اما رشید پاشا را رو در روی خود می بینند. رشید پاشا و افرادش با الماس می گریزند و کمیسر رحمانوف با تحت فشار گذاشتن سولماز نشانی مخفی گاه رشید پاشا را به دست می آورد آن ها را به محل اختفای رشید پاشا می روند و کمیسر الماس را به چنگ می آورد و همه ی طرف ها به زندان می افتند. محمود خان و سولماز و رشید پاشا و همراهانش با یک کامیون از زندان می گریزند. رشید پاشا که خود را مالک الماس می داند، محمود خان را خلع سلاح می کند و محمود خان و سولماز که همه چیز را از دست رفته می بینند، از کامیون بیرون می پرند و رشید خان و افرادش به قعر دره ای پرتاب می شوند.
۱۳۷۲ - بهترین فیلمبرداری در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۲ - بهترین موسیقی متن در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۲ - بهترین تدوین در بین المللی فیلم فجر