در سال های حکومت رضاشاه به شهربانی های شهرستان ها دستور داده می شود که کاروان شادی به راه اندازند. مردم گرگان و بندر ترکمن به مخالفت برمی خیزند چرا که جریان مصادف شده است با دهه ی محرم، اما حکومت با مردم درگیر می شود و مدتی در شهر، حکومت نظامی برقرار می شود و پسر ماژور ارفع، افسر تبعیدی دستگیر می شود، پدر ماژور را نیز دستگیر می کنند و به زندان موقت می اندازند. در این میانه ملایی در لباس مبدل به گرگان می آید و مردم را از شهادت مدرس با خبر می کند. ملاطاهر و جوانی به نام فروز به کمک جوان های دیگر، گروه مقاومت مخفی تشکیل می دهند و رئیس شهربانی عامل برگزاری جشن در ماه محرم را به قتل می رسانند، اما رئیس بدتری را به جای او می فرستند. مردم مراسم محرم را با تمام فشارها انجام می دهند و ماژور وقتی مطمئن می شود که پسرش زیر شکنجه مأموران شهربانی کشته شده، رئیس جدید شهربانی را در ملأ عام می کشد.