جلال و خانواده اش که در منطقه ای مرزی درخوزستان زندگی می کنند با شروع جنگ و مهاجرت همسایه ها تنها می مانند. هانیه، همسر دوم جلال، که در برقراری ارتباط با علی، فرزند جلال از همسر اولش، با مشکل رو به رو است از شوهرش به اصرار می خواهد که به منطقة امنی مهاجرت کنند. جلال ناگزیر می پذیرد، اما در بین راه انفجارهای پیاپی آن ها را ناگزیر می سازد به خانه بازگردند. تلاش مجدد آن ها برای گریز از مهلکه به نتیجه نمی رسد، تا این که نیمه های شب پنج سرباز عراقی راه گم کرده وارد حریم خانه آن ها می شوند. جلال مصمم به مقابله است، اما فشنگ های تفنگ قدیمی اش را در وانتش جا گذاشته. علی برای آوردن فشنگ ها از خانه خارج می شود و عراقی ها او را به اسارت می گیرند. هانیه موفق می شود به فشنگ ها دست یابد، و جلال سربازان دشمن را به کمک هانیه از پا در می آورد و خودش زخمی می شود. صبح روز بعد علی، خوشنود از حوادث شب قبل، هانیه را به عنوان مادر خوانده می پذیرد و همگی راه جاده ای را برای رسیدن به منطقه ای امن در پیش می گیرند.
۱۳۷۱ - بهترین فیلمبرداری در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۱ - بهترین فیلم اول در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۱ - بهترین موسیقی متن در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۳ - نقش اول مرد در جشنواره بین المللی فیلم مقاومت،
۱۳۷۳ - نقش اول مرد در جشنواره بین المللی فیلم مقاومت،
۱۳۷۱ - بهترین فیلمبرداری در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۱ - بهترین فیلم اول در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۱ - بهترین موسیقی متن در بین المللی فیلم فجر