«امیر» پس از سه سال از زندان آزاد و به توصیه عمویش مشغول به کار در یک مبل فروشی میشود. به زودی آشناییاش با «هما» (که کارمند بانک است) و قرار ازدواج با او، سبب میشود تا با روحیه و جدیت بیشتری کارش را پیگیری کند. یک روز، وی به هنگام حمل یک میلیون تومان پول، مورد سرقت قرار میگیرد. سابقه او سبب میشود که حقیقت امر پذیرفته نشود. لذا «امیر» خود به جستجوی دزدها برآمده و پس از ماجرا و درگیریها، سرانجام موفق به ثبوت بیگناهی خود میشود.