جهان نور که با نرگس ازدواج کرده درصدد است تا صاحب خانه شود. زمردیان، صاحب یک جواهرفروشی، خانه ای در اختیار جهان نور می گذارد تا او را برضد رقیب خود جواهریان با خود همراه کند. آن دو «چهارشنبه عزیز» را که گمان می کنند فرزند جواهریان است گروگان می گیرند، اما متوجه می شوند که پسرک نه فقط فرزند جواهریان نیست، بلکه جواهریان از غیبت او خشنود است. زمردیان با کمک جهان نور وانمود می کند که جواهرهایش به سرقت رفته و از بیمه طلب خسارت می کند. اما مأموران انتظامی به نحوه ی سرقت مشکوک می شوند و زمردیان را دستگیر می کنند. جهان نور به کمک نرگس، شب هنگام، جواهرها را به جواهرفروشی بازمی گرداند اما او به جرم همدستی با جواهریان دستگیر می شود. زمردیان، که فرزندی ندارد، جهان نور را به فرزندی می پذیرد و جهان با همسرش نرگس و چهارشنبه ی عزیز زندگی تازه ای را آغاز می کنند.