سال ۱۳۸۵، دوره استبداد صغیر، ماژور دادخان، نماینده دولت، مأموریت می یابد تا منطقه ای را از شر یاغیان خلاص کند. او در عملیاتی یکی از افراد جان محمدخان به نام ماشاءالله و سوارانش را دستگیر و راضی به همکاری می کند. ماژور دادخان یک زندانی را به عنوان طعمه همراه ماشاءالله به قرقگاه جان محمد اعزام می کند تا زمینه را برای دستگیری جان محمد فراهم کند. ماژور دادخان درمی یابد که مرد زندانی بی گناه است و به ناروا به حبس افتاده است و از طرف دیگر دولت مرکزی با یاغیان حشر و نشر دارد. ماژور دادخان و نایب برای نجات مرد زندانی می شتابند. همسر زندانی نیز به قرقگاه جان محمد خان می رود. زن توسط یکی از افراد خان دستگیر می شود و ماژور او را نجات می دهد و به استراحتگاه خان حمله می کند. نایب و یاغی ها کشته می شوند و زندانی ها پس از آزادی نزد خانواده های خود باز می گردند.