زن جوانی که در مهدکودک کار می کند دختر یک ساله اش را با بچه های مهدکودک به پارک می برد. بر اثر غفلت او کالسکه بچه اش پریسا را در سراشیبی پارک و خیابان و کوچه ها به راه می افتد و مادر که به دنبال کالسکه است پس از طی کردن مسیری طولانی کالسکه را گم می کند. کالسکه رو به روی خانه دو مرد مجرد، که پسر عمو هستند، توقف می کند. پسر عموها ابتدا سعی می کنند کالسکه را مقابل خانه یکی از همسایه ها رها و خود را خلاص کنند، اما موفق نمی شوند. کوشش آن دو برای سپردن بچه به دیگران به نتیجه نمی رسد و به ناچار او را به خانه خود می برند. یکی از آن دو به نام خسرو راننده و دیگری که علیرضا نام دارد عکاس دوره گرد و دلقک تماشاخانه است. حضور پریسا در جمع کوچک آن دو همه چیز را تغییر می دهد. به تدریج علاقه خسرو به پریسا فزونی می یابد، تا این که زن جوان، که شوهرش او را رها کرده و به خارج رفته، از طریق یکی از کسانی که در جریان حضور پریسا در خانه پسر عموها قرار گرفته، آن ها را پیدا می کند.