مردی نابغه رشته الکترونیک که تحصیلات خود را ناتمام رها کرده، تحت تأثیر شرایط روحی و روانی نامتعادل دوران کودکی اش، به پیشنهاد عموی خود که در رأس گروه ناشناس تروریستی قرار داشته یک بمب بسیار قوی الکترونیکی را در فاضلاب زیر ساختمان ایستگاه مرکزی راه آهن کار می گذارد. زمان انفجار بمب، ۴۵ دقیقه پس از نصب، پیش بینی شده است. مرد، هنگام ترک ایستگاه، همسر سابقش را در میان مسافران مشاهده می کند. پس از طی مسافتی، اتومبیل حامل گروه همراهش را متوقف می کند و به ایستگاه بازمی گردد. پس از مدتی جستجو در راه آهن، زن را می یابد و از او می خواهد که به اتفاق، ایستگاه را ترک کنند. در همین اثنا، بلندگوی ایستگاه، نیاز اورژانس ایستگاه را به یک پزشک، برای کمک به یک زن بیمار اعلام می کند. زن که یک پزشک است، موقتاً مرد را ترک می گوید و به اورژانس ایستگاه می رود. مرد ناگزیر و مضطرب، پشت درب اورژانس، منتظر بازگشت او می ماند. اینک زن در اورژانس و مرد در سالن مرکزی ایستگاه در تنهایی خود، به مرور گذشته مشترکشان می پردازند و همپای آنها، بمب الکترونیکی در زیر ساختمان راه آهن، به لحظه انفجار نزدیک می شود.