مجید با مادرش در خانه ی ناپدری، که دائم او را می آزارد، زندگی می کند مجید مخفیانه سوار کامیون جوادآقا می شود، اما جوادآقا او را سرزنش می کند و گوشمالی می دهد. مجید به جوادآقا کینه می ورزد و عهد می کند که او را بکشد. برای آماده کردن خود نزد پهلوانی شاگردی می کند و در اوقات فراغت برای درختی درددل می کند. جواد آقا متوجه کمبودهای عاطفی مجید می شود و در اندک مدتی رابطه ای عمیق میان آن دو برقرار می شود. مجید که ناپدری اش او را در کارگاه چوب بری به کار گمارده است از خانه می گریزد و از جواد آقا می خواهد که او را به عنوان پسرخوانده از ناپدری اش بخرد. اما جواد آقا در تصادف کامیونش با قطار کشته می شود و مجید، وقتی که بزرگ می شود درمی یابد که جواد آقا پدرش بوده است.
۱۳۶۶ - پوستر (اعلان دیواری) در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۶۶ - پوستر (اعلان دیواری) در بین المللی فیلم فجر