نقدی بر فیلم «مادری»؛موقعیت های کمی تکراری
یاسمن خلیلی فرد
بعضی از فیلمها هستند که نه آن قدر فوق العاده اند تا بتوان به عنوان اثری ساختارشکن و متفاوت ازشان نام برد و نه ضعف اساسی و بزرگی دارند که کار به کلی دچار افت کیفی شود.در سینمای ایران سالانه تعداد نسبتاً زیادی از این دست فیلم های متوسط تولید می شود و «مادری» یکی از آن هاست.
ابتدا آن که فیلم در یزد فیلمبرداری شده است. عموماً فیلم هایی که لوکیشن غیرپایتخت دارند، از موقعیت های ناب تصویری برای ثبت نماهایی از طبیعت و فضای متفاوت آن منطقه جغرافیایی خاص بهره می برند؛ اگر این اتفاق کارکرد موثری در درام داشته باشد که فبها و اگر نه به هر حال الصاق چنین تصاویری به فیلم «عیب» به حساب نمی آید و در هر حال زیبایی بصری بخش مهمی از سینماست. در «مادری» هم راستش من نفهمیدم چرا فیلمساز یزد را به عنوان لوکیشن فیلم خود انتخاب کرده است، زیرا فیلمنامه کار می توانست در هر منطقه جغرافیایی دیگری نیز پیش برود یا دست کم بهره هوشمندانه تری از موقعیتِ غیرتهران بودنِ لوکیشن ها گرفته شود، اما ایرادی هم به این انتخاب نمی گیرم.
اما اگر بر فیلمنامه کار دقیق تر شویم آن را بسیار بی فراز و نشیب می بینیم. فیلمنامه «مادری» دقیقاً داستان زندگی کیست؟ بود و نبود کاوه چه تأثیری بر شخصیت اصلی فیلم (نوا) می گذارد؟ چرا گلنار (
هانیه توسلی) که از یک نوع وخیم از سرطان رنج می برد و به سراغ هیچ درمان بخصوصی هم نرفته است، هیچ علایمی از بیماری ندارد (جز چند بار از حال رفتن)؟ و دعوای اصلی سعید (هومن) و گلنار دقیقاً بر سر چیست؟ فیلمنامه کار آن قدر فضای خالی دارد که بتواند دست کم به این پرسش های اساسی پاسخ دهد اما این اتفاق رخ نمی دهد؛ فیلمساز می خواهد در طول مدت فیلم دقیقاً به چه خط مشی ای برسد؟ پروسه عادت به مادری کردنِ نوا (
نازنین بیاتی)؟ پروسه دور شدن سعید از گنار؟ پروسه کنار آمدن نوا با خیانت کاوه؟ فیلمنامه بسیار سرسری از ارکان اصلی و درواقع نقاط اصلی درام عبور می کند و همه این کاستی ها منجر به آن می شوند که کار در حد یک اتود یا به بیانی دیگر در قواره یک طرح به سرانجام نرسیده باقی بماند و نتواند آن قدر که باید در معرفی شخصیت هایش به مخاطب و ایجاد جذابیت های دراماتیک موفق عمل کند. فیلم موفق نمی شود مسیر داستان را درست پیش ببرد و شاید به همین دلیل است که گاه از برخی تمهیدات غیرضروری و داستانک های بی ربط همچون درست کردن گل سر نوا توسط شاگرد مدرسه یا صحنه های متعدد بازی نگار با پسر همسایه و … به منظور ایجاد تحرک در داستان یکنواختش بهره می گیرد.
به باورم، مسئله خیانت مریم (ملیسا ذاکری) و کاوه به نوا از همان ابتدا قابل حدس بود. این شیوه تکراری از پرداختن به مضمون خیانت می توانست به شکلی دیگر در فیلم اتفاق بیفتد، یا آن که اصلاً حذف شود، زیرا عملاً بسیار کلیشه ایست و مانند وصله ای نچسب بر فیلم. از این دست پرداخت های کلیشه ای در فیلم کم نیست؛ شاید حتی نوع رابطه گلنار با همسرش نیز تا همین اندازه رو، کلیشه ای و تکراری باشد. بنابراین به زعم من ایده های فیلم به تک صحنه هایی جداجدا و البته نپرداخته بیشتر شبیه اند تا یک درام متصل و قوی.
رقیه توکلی البته در پرداختن به شخصیت هایش تا حد زیادی موفق عمل کرده است. گلنار، زن پر شر و شوری است عاری از خصلتهایِ حتی غریزیِ مادرانه؛ از آن دسته زنانی که بهتر بود هیچ وقت ازدواج نمی کردند. او حتی برای آن که بتواند آزادانه به نمایشگاهش برسد و با مردی که با او آشنا شده رفت و آمد کند، دختر خردسالش را خواهرش جا می زند. در مقابل او، نوا قرار دارد که به رغم کم سن و سالی اش ارتباط عاطفی خاصی با خواهرزاده اش دارد و گویی صفات مادرانه اش برجسته تر از خواهرش هستند. این مسئله با انتخاب درست شغل از سوی فیلمساز برای شخصیت ها نیز قابل توجیه است. شغل نوا در ارتباط با کودکان است و برعکس گلنار شغلی دارد که باید با خودش خلوت کند و کسی توی دست و پایش نباشد. در این میان خاله (مریم بوبانی) نخ اتصال میان دو خواهر است و اوست که آن ها را به رغم تمامی تضادهایشان به یکدیگر نزدیک می کند. شخصیت سعید اما منفعل است. شاید این انفعال بیشتر به سبب دیالوگ های نه چندان پرمغزی که برایش نوشته شده برجسته می شود. حرف های او بیش از اندازه تکراری اند و ظاهراً کاری جز خواهش از همسرش برای جلب توجه دوباره او و برگرداندنش به خانه ندارد!
شاید به نظر ملالغتی برسم، اما نکته ای که در فیلم کمی من را متعجب کرد، سطح کیفی پائین نقاشی های گلنار بود. گلنار یک نقاش ماهر است که گالری مشهوری در پاریس، کارهایش را پذیرفته و قرار است برایش نمایشگاه برگزار کند. هنرمندی که به چنین موقعیتی دست پیدا می کند، قطعاً باید به لحاظ قدرت حرفه ای در سطح بسیار بالایی باشد، اما نقاشی هایی که در فیلم از او می بینیم در حد دستگرمی های یک نقاش آماتورند و البته اشکالاتی نیز به وضوح در این نقاشی ها به چشم می خورند. عدم توجه به چنین ریزبینی هایی می تواند منطق کل فیلمنامه را زیر سوال ببرد.
فیلم قاب های زیبایی دارد و تدوین به آن ریتم قابل قبولی بخشیده که دست کم بخش عمده ای از سکون ناشی از بی داستانی آن را جبران می کند.
یکی از محاسن فیلم بازی خوب
نازنین بیاتی است. او ایفاگر نقش اصلی کار است و توانسته است با حضور قدرتمندش به فیلم به عنوان درامی شخصیت محور سمت و سو بخشد. بازی
هانیه توسلی اما پائین تر از سطح انتظار است؛ بدون درک درست از موقعیت کاراکتر و حتی عاجز از نمایش درد درونی زنی که می داند روزهای آخر عمرش را سپری می کند.
«مادری» فیلمی است که شاید در قالب یک فیلم کوتاه یا تله فیلم می توانست بیشتر دیده شود. فیلم حاصل اما اثری متوسط است که با اندکی اغماض به عنوان اولین فیلم بلند کارگردانش قابل قبول محسوب می شود.
نوشته نقدی بر فیلم «مادری»؛موقعیت های کمی تکراری اولین بار در بانیفیلم پدیدار شد.
منبع:
بانی فیلم