فرامرز، فرزند خانواده ی سرور دیوان، با دختری روستایی به نام مریم ازدواج می کند و صاحب فرزندی می شوند و نام او را لیلا می گذارند. سرور دیوان که مخالف این وصلت بوده است فرامرز را از خود می راند. فرامرز در موقع رانندگی به دره سقوط می کند و می میرد. سرور دیوان به کمک عمو حسن لیلا را به عنوان تنها یادگار پسرش می دزدد، و با آتش زدن کلبه ی مریم وانمود می کند که لیلا در آتش سوخته است. پانزده سال بعد، عمو حسن، در بستر مرگ واقعیت را به مریم می گوید و او راهی شهر می شود. در راه چند جوان آس و پاس می خواهند پول های او را بربایند که اکبر جهان پهلوان و آقا دایی به کمکش می آیند و او را به خانه ی خود می برند. آنها از طریق دفترچه ی تلفن خانه ی سرور دیوان را پیدا می کنند و اکبر در تماس با آنها متوجه می شود که جوان شروری به نام هاشم برای به ارث بردن ثروت سرور دیوان تصمیم به ازدواج با لی لی دارد. پس از روشن شدن ماجرا هاشم چند نفر را اجیر می کند تا مریم را از سر راه خود بردارند. اکبر مریم را نجات می دهد و هاشم به دست پلیس گرفتار می شود. لی لی پس از روشن شدن ماجرا تصمیم می گیرد در کنار مادرش با اکبر زندگی تازه ای را آغاز کند.
اسماعیل ریاحی | کارگردان | |
اسماعیل ریاحی | نویسنده | |
محمدعلی فردین | بازیگر | |
تقی ظهوری | بازیگر | |
هوشنگ بهشتی | بازیگر | |
علی آزاد | بازیگر | |
مینا | بازیگر | |
شهلا ریاحی | بازیگر | |
پریسا | بازیگر | |
حسن شاهین | بازیگر | |
ناتاییل زبولانی | تهیه کننده | |
حسن درگزنی | مدیر تهیه | |
مهدی امیرقاسم خانی | فیلمبردار | |
حسن درگزنی | دستیار فیلمبردار | |
مهدی امیرقاسم خانی | تدوین | |
ولی الله خاکدان | دکور | |
روبیک منصوری | آهنگساز | |
جعفر پورهاشمی | نوازنده | |
ایرج | خواننده |
منتظر بمانید..
منتظر بمانید..
«میخواستم بروم و دستهای کشیده و لاغر او را ببوسم و ای کاش این کار را کرده بودم، ای کاش دستهای محمدی او را بوسیده بودم، تا لبهایم بوی گل محمدی بگیرد.»
۱۳۹۶/۰۵/۲۴
منتظر بمانید..
منتظر بمانید..
از همان سال های ابتدایی ظهور سینما، ورزش یکی از مهمترین سوژه هایی بوده که کارگردان ها پیرامون آن
۱۳۹۵/۰۶/۲۶