محمود نویسنده ای است که برای نوشتن باقیمانده ی کتاب جدید خود در پی یک کم کاری طولانی، به باغ پدری خود در دماوند پناه آورده است. اما در باغ درخت گلابی قدیمی که برای محمود سرشار از خاطره است میوه نداده و باغبانان از او می خواهند که در مراسمی آیینی برای ترساندن درخت و به بار نشستن دوباره ی آن شرکت کند و محمود می پذیرد و در این بین او به مرور خاطرات نوجوانی خود می پردازد، زمانی که شیفته ی دختر عمه اش بوده و با اینکه دختر از او بزرگتر است به او ابراز عشق می کند و برایش اشعار عاشقانه می گوید و با او ساعت ها در باغ به اجرای نمایشنامه های مختلف می پردازد، چرا که هر دو به ادبیات علاقه مندند اما روزی دختر برای خداحافظی می آید چون قصد دارد نزد پدرش که خارج از کشور است برود و محمود از او می خواهد که صبر کند و دختر می پذیرد، اما سال ها بعد که محمود وارد جریانات سیاسی می شود نامه های دختر را پاسخ نمی دهد و رفتنش را به تاریخی بعد موکول می کند تا اینکه بر اثر فعالیت های سیاسی به زندان می افتد و آن جا با دیدن یکی از اقوام دختر خبر فوت او را دریافت می کند. محمود در بازگشت از خاطرات خود به زمان حال، خود را در کنار درخت گلابی می بیند که چشم به محمود نوجوان که بالای درخت گلابی نشسته است دوخته و احساس نزدیکی عجیبی با درخت گلابی دارد.
۱۳۷۶ - بهترین فیلمبرداری در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۶ - نقش اول زن در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۶ - بهترین فیلمبرداری در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۶ - نقش اول زن در بین المللی فیلم فجر