شاهین، پسر مرد ثروتمندی به نام صفاری که مبتلا به سرطان است، با شیرین، دختر جباری ـ که او نیز وضع مالی خوبی دارد و در چند معامله با صفاری شریک بوده ـ ازدواج می کند. صفاری قصد دارد با کمک جباری و برادر او ناصر، زمینی را در شمال ـ که در آن مدرسه ای ساخته ـ خراب کند و ویلایی بسازد. او متوجه مرگ زودهنگام خود در آینده ای نه چندان دور می شود و از همه دوری می کند، جز پیرمردی به نام فرزانه، که در ساخت مدرسه با اهالی خیر شریک بوده است. صفاری به تشویق فرزانه، زمین را به آموزش و پرورش می بخشد. اما ناصر به تحریک برادرش، پس از آن که نمی تواند صفاری را از این کار منصرف کند، با اتومبیل صفاری را مجروح می کند و در بیمارستان نیز قصد خفه کردنش را دارد، که فرزانه سرمی رسد و مانعش می شود. در این بین، جباری و ناصر تصمیم می گیرند برای خراب کردن مدرسه، شخصاً اقدام کنند. آنها به شمال می روند و راننده بولدوزری را مأمور این کار می کنند. اما شاهین سرمی رسد و مانع آنها می شود. فرزانه نیز با نیروی انتظامی به کمک شاهین می آید و جباری و ناصر دستگیر می شوند.
قدرت الله صلح میرزایی | کارگردان | |
قدرت الله صلح میرزایی | نویسنده | |
بابک کاظمی | نویسنده | |
محمود دینی | بازیگر | |
منوچهر حامدی | بازیگر | |
نرسی کرکیا | بازیگر | |
فیروز | بازیگر | |
بهزاد رحیم خانی | بازیگر | |
شهره فرشی | بازیگر | |
محمدتقی شریفی نوری | بازیگر | |
مهوش وقاری | بازیگر | |
محمد ذکریا | بازیگر | |
حسین خورزوقی | بازیگر | |
علیرضا آشوری | بازیگر | |
سیدکمال الدین طباطبایی | تهیه کننده | |
محسن ذوالانوار | فیلمبردار | |
مهدی رجاییان | تدوین | |
آندره آرزومانیان | آهنگساز |