باشو به دنبال بمباران هوایی و کشته شدن پدر و مادرش به درون کامیونی می پرد و از زادگاهش، جنوب، می گریزد. وقتی چادر بار کامیون را کنار می زند خود را در شمال می بیند. باشو به مزرعه زنی به نام «نایی» پناه می برد. نایی در غیبت شوهر، که به جنگ رفته است، مزرعه را اداره می کند. زن به زبان غلیظ گیلکی تکلم می کند و باشو به زبان عربی. علیرغم آنکه آنها حرف یکدیگر را نمی فهمند رفته رفته رابطه عاطفی میان آن دو برقرار می شود. نایی نامه هایی به شوهر می نویسد و برخلاف نظر او باشو را به عنوان فرزند خانواده می پذیرد. پسرک در کارهای خانه و مزرعه به زن کمک می کند. مدتی بعد مرد که دست راستش قطع شده، بازمی گردد و حضور باشو را در جمع خانواده می پذیرد.
منتظر بمانید..
منتظر بمانید..
آیین اختتامیه سی ونهمین جشنواره فیلم فجر شامگاه ۲۲ بهمن ماه در مرکز همایشهای برج میلاد با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، رییس سازمان سینمایی و پیروز حناچی شهردار تهران برپا شد. بر اساس شواهد سالن سرشار از جمعیت ورعایت پروتکل های بهداشتی نادیده گرفته شده است.
۱۳۹۹/۱۱/۲۲