دوربین ژانت پطروسی، دختر دانشجوی عکاسی، هنگام عکس گرفتن از گل ها و گل فروشی ها در بازار به سرقت می رود، امیر ـ جوانی که به همراه پدرش باغ گل دارند و گل هایشان را در آن بازار می فروشند ـ دزد را تعقیب می کند و دوربین ژانت را پس می گیرد. امیر به بهانه گرفتن عکس های چاپ شده خود و پدرش که توسط ژانت گرفته شده اند، به سراغ این دختر مسیحی می رود. با جدی شدن رابطه، امیر از ژانت تقاضای ازدواج می کند، ولی ژانت تقاضای این پسر مسلمان را نمی پذیرد؛ ضمن این که پدر و مادر او نیز با این وصلت مخالفند. ماتیوس، برادر ژانت، به عنوان سرباز به جبهه می رود و اندکی بعد امیر نیز عازم جبهه می شود. ژانت که حالا به عنوان تنها فرزند خانه در مرکز توجه است، در یک بمباران هوایی پدر و مادرش را از دست می دهد، و به همراه ماتیوس که از جبهه برگشته، به شمال کشور نزد خانواده خواهر بزرگترشان می رود. ماتیوس که روحیه حساسی دارد و از مرگ والدینش از نظر روحی به شدت آسیب دیده، به بهداری ارتش منتقل می شود. ژانت در تنهایی سخت خانه خواهر، به امیر نامه می نویسد و موافقت خود را برای ازدواج اعلام می کند. امیر به سرعت مرخصی می گیرد و برای برگزاری مراسم به تهران می آید. پس از ازدواج، به رغم مخالفت خواهر بزرگتر ژانت و همسرش، امیر به جبهه برمی گردد و اسیر می شود. تا هشت سال بعد که امیر بازمی گردد، ژانت ـ که حالا گلاب خانم صدایش می زنند ـ پسر نوجوانی دارد و با وسعت دادن به گل فروشی کوچکشان، به صادرات گل نیز پرداخته است. سرانجام با بازگشت آزادگان به وطن، امیر نیز به خانه برمی گردد و ژانت که با فرزندش به استقبال او رفته، پس از سال ها دوربین به دست می گیرد و از پدر و پسر در کنار یکدیگر عکس می گیرد.
۱۳۷۳ - نقش اول زن در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۷۷ - بهترین طراحی صحنه و لباس در جشن سینمای ایران،
۱۳۷۳ - نقش اول زن در بین المللی فیلم فجر