یکی از صاحب منصبان حکومت که پیش از انقلاب به خارج از کشور رفته است، از بازگشت به کشور می ترسد. در خانه ی ویلایی او، که نگهبانی عهده دار نگهداری از آن است، مقداری لوازم عتیقه و جواهر گرانبها، با عنوان یوزپلنگ، جاسازی شده است. راننده و محافظ سابق صاحب خانه، که از محل نگهداری یوزپلنگ اطلاع دارند، شبانه وارد خانه می شوند و در جریان ربودن اشیاء قیمتی نگهبان را به قتل می رسانند. آن ها برای تأمین هزینه ی سفر خود، برای خروج از کشور چند قطعه جواهر را به مال خرها می فروشند. مأموران آگاهی به ماجرا پی می برند و آن ها را تا مرز تعقیب می کنند، یکی را می کشند و دیگری را دستگیر می کنند.