حمید خرمی/ فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» از ابعاد گوناگونی قابل بحث است الا وجه سینمایی! این فیلم فاقد بنمایه سینمایی و منطق روایی است اما از سر رجزخوانی سلبریتی هایی همچون برادران قاسمخانی، شوخیهای آنها رنگ پرده را میبیند و ظاهراً هیچچیزی هم جلودارشان نیست. این فیلم، بیتعارف درصدد احمق پنداشتن انسان ایرانی است و آشکارا این نکته را میگوید که ما کمدی کاران، ذهن شما را خنثی میکنیم تا خودتان به خودتان و کشور و سیاستهای خودتان بخندید!
فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» تماماً یک کمدی «پُستمدرن» است که مؤلفه برجسته آن «التقاط» و «شکستن روایت» و «فقدان منطق» قلمداد می شود. اثری که در قالب مؤلفههای پستمدرن، نه دستورالعمل است و نه وحی منزل، زیرا اصولاً پستمدرنیسمی که خودش هیچ قید و قاعدهای را برنمیتابد طبعاً نمیتواند وضعکننده قاعده و قانون باشد. پستمدرنیسم نه یک مکتب است و نه یک مسلک. حتی نحله اندیشگی منسجم و یکپارچه هم نیست. نه «مارینتی فوتوریست» ها را دارد که برایش آیه نازل کند و نه «آندره برتون» سورئالیستها را و نه حتی «گرین برگ» مدرنیستها را. هر کس به شکلی آن را تعریف کرده و ویژگیهایی برای آن قائل شده است.
پدید آورندگان فیلم سینمایی «خوب بد جلف» سال هاست که مدل طنزی را به ایران معرفی کردند که هیچی از آن اثبات نمیشود و فقط میشود چیزی را مسخره کرد. درواقع هیچ حرف ثبوتی نمیتوان زد، و صرفاً میان دو پرانتز غافلگیری، انبوهی از جلفبازیها و متلکهای اروتیک و سیاسی را میتوان پرتاب کرد و همهچیز را در مضحکه خلاصه کرد. لذا ساخت اینگونه فیلمها نه منطق روایی میخواهد و نه استدلال فیلمنامهای و نه تعلیق پرکشش، زیرا اساساً حلقه «علت و معلول» میشکند و هر اتفاقی میتواند در این دنیای ناساخته فیلم بیفتد و هر چیزی میتواند دنبال چیز دیگری قرار بگیرد و غافلگیری کرد. بنابراین تا صدسال هم میتوان چنین فیلمهایی ساخت!
استدلال مدیران وقت سیما هم برای ساختهشدن مجموعه طنزهایی همچون «پاورچین» و «شبهای برره» و... که برادران قاسمخانی پای ثابت نگارش آن بودند، همین بود که مخاطب ایرانی که یک روز کاریاش را با دردسرهای مختلفی سرکرده، شباهنگام موقع بازگشت به منزل صرفاً در یک خلسه قرین طنز فرو برود و خستگیهایش خنثی بشود! آن موقع مردم چنین مدل طنزی را نمیفهمیدند اما این سریالها، مخاطب خود را ایجاد میکرد، همان مخاطبان دختر و پسری که صرفاً مجذوب سلبریتی سریال شدهاند و در مراسم امضا و یا کف سالن سینما، جیغکشان به استقبال آنها میرفتند و میروند!
فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» دارای افتتاحیه مثلاً پرشوری است که اثر را در همان ابتدای امر شبیه تیتراژهای بازرگانی می سازد. از این جهت قرار معارفه گروه در رستوران گذاشته شده و سام و پژمان بهعنوان بازیگران اصلی فیلم، پس از مدتها یکدیگر را میبینند و از همان لحظات آغازین، مجادلات کلامی همیشگیشان را آغاز میکنند و تا ادعای مسئول ارشاد که میگوید بعضی فیلمها برای ما ارزش راهبردی دارد همراه می شود و ...؛ دیالوگ هایی که با چاشنی اروتیک همراه شده و همگی تداعیگر این است که مخاطب خسته، مجذوب جادوی مذموم پوپولیسم رسانه ای ویژه ای شده است که به غلط کمدی خوانده می شود و از این جهت است که فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» صراحتاً میگوید ما بلدیم مردم را چگونه سرکار بگذاریم!
جالب آن است که که فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» به این سبک اعتراف نموده و بالاخص در دیالوگی از فیلم، وقتی رمز فروش «تگزاس ۲» را بیان میکند که زن خارجی بدون روسری را میآورند و یا چگونگی تولید انبوه و پرشتاب فیلمهای سینمایی آبدوغخیاری در شمال ایران، فیلمبرداری در لوکیشنهای خارج از کشور، استفاده از زنان بدحجاب با آرایشهای غلیظ برای جذب مخاطب بیشتر و یا روندهای مرسوم و متعارف در سطح کلان مدیریتی سینمای و اشاره به لابی برخی فیلمسازان با مدیران سینمایی و سوءاستفادههای آنها از «بند پ» و ...همگی این موارد که در فیلم اشاره میشود رسماً اعلام این است که برخی سینماگران، مردم را سرکار گذاشتهاند!
بنابراین می توان چنین ادعا نمود که فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» هیچ حرف جدی ندارد و اساساً نمیتواند حرف جدی هم بزند و از این جهت به پستوی خود طنز خوانده ای پناه برده است. پستویی خودساخته که نه ادونچری از جنس معمایی است و نه بازسازی تاریخ سینما و شوخی با خود سینما، و نه حتی مانند جیمز باند، پلیسی است، و نه حتی موقعیتهای کمیک یا سیتکام دارد.
«خوب بد جلف ۲» در فضای فیلمهای دهه ۵۰ هالیوود سیر میکند؛ فیلمهایی که جنگ سرد را به سینما کشانده بود برای تحقق سیاستهای ایالاتمتحده در از بین بردن نفوذ کمونیسم و تضعیف روحیه مردم در شوروی. فیلمهایی که نیروهای ارشد شوروی را احمق، فاسد و سادهلوح بازنمایی میکرد و دراینبین مأمور سازمان اطلاعات جاسوسی آمریکا با استفاده از این حماقت مأموریتش را بهراحتی به پایان میرساند. الگویی که توسط کارگردان اثر به اجرا گذاشتهشده و در این راستا یک گروه جاسوسی آمریکا در پوشش گروه فیلمسازی وارد ایران شده و میخواهند کیک زرد تولید شده در ایران را نابود کرده و از دستیابی ایران به بمب هستهای! جلوگیری کنند و در این راستا همه فعالیتهای خود را بهراحتی و بدون هیچ مزاحمتی انجام میدهند و درنهایت مأموران امنیتی، توسط طالبان که در باغ لواسان هستند، این محموله را از دست میدهند!
البته سوای نظر از اشکالات فرمی، وقتی به «مضمون» و «محتوی» فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» هم توجه نماییم، خواهیم یافت که از اسم تا رسم فیلم، مقایسهای است با فیلم «خوب بد زشت» (The Good، the Bad and the Ugly)که در سال ۱۹۶۶ میلادی توسط سرجیو لئونه (Sergio Leone) تولید شد. فیلمی در ژانر وسترن اسپاگتی (Spaghetti Western) که نوع فیلم محبوب آمریکایی ها است و «قهرمان جمعی» معرفی میکند و پیامش این است که «پیچیدگیهای» سیاست بر «بلاهت» غلبه میکند.
در این فیلم کاراکتر «خوب» و کاراکتر «زشت» باهم کار میکنند و با شگرد خاصی به گول زدن کلانترهای مناطق خاص و پول درآوردن از این راه میپرداختند. اما کاراکتر «بد» یک آدم کش حرفهای است که به خاطر پول حاضر است هر کاری انجام بدهد و دنبال گنجی است که در جنگهای داخلی آمریکا به دست سریازی به نام «کارسون» مخفی شده است؛ و اکنون «خوب» و «زشت» از این گنج خبر ندارند و ازقضا با «بد» همکار هستند و «بد» دارد سعی میکند که مقاصد خودش را با کمک آن دو پیش ببرد.
اینگونه است که در فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» شخصیت پژمان جمشیدی که نماینده «جلف» های فیلم و یا به تعبیر دقیق بخوانیم جامعه می باشد؛ از خود بلاهتی را به نمایش میگذارد که بر پیچیدگیها غلبه میکند و درنهایت از منظر اثر همین ابلهان هم پیروز نمیشوند!
این در حالی است که در فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» حاکمیت جمهوری اسلامی با نازیها مقایسه میشود و از این جهت با پیروری از منطق سرجیو لئونه می تواند واجد این پیام باشد که سیاستهای ایران همانند عاقبت هیتلر چیزی جُز شکست و نابودی نخواهد بود!
بنابر ادعای مورخان پیروز در جنگ؛ نازیها اولین گروه بودند که به فکر ساخت بمب هستهای افتادند ولی موفق نشدند و آمریکا آن را دزدید و حال در فیلم سینمایی «خوب بد جلف ۲: ارتش سری» ادعا میشود که طالبان صنعت هستهای ما را سرقت کرد و در آخر میان جنگ ایران با جاسوسان آمریکایی که ترامپ هم وارد ماجرا شده، روسهای چچنی فناوری هستهای جمهوری اسلامی را میدزدند!
پس اگر این متلک سیاسی را کمدین جحود و سیاسیکاری همانند ساشا بَرِون (Sacha Baron Cohen) مطرح میکرد، شاید موضوعی طبیعی می بود. اما وقتی فیلم ساز ایرانی به طرح آن می پردازد و به صراحت چنین موضوعی را بیان می کند و ... باید یا بر بی سوادی متولیان فرهنگی و سینمایی کشور در شوراهای اقماری وزارت ارشاد اعتراف نمود و یا می بایست بر گُستره و میزان توانمندی جریان نفوذ تا عمق جان دستگاه های نظارتی اذعان داشت!
اگر کمدی، جدی نباشد چه ایرادی به تمام رفتارهای کمیک شخصیت وارد است؟ مثلاً چه ایرادی به مسخرهبازیهای پژمان جمشیدی و سام درخشانی درون جهان ساخته نشده خوب، بد، جلف وجود دارد؟ وقتی جهان فیلم جدی نیست، کاراکترها هر کاری انجام دهند قبول است، چون خودشان دلیل و منطق خوشان هستند! فیلم فقط میگوید که چنین شد و شما هم قبول کنید که چنین است و ابداً سؤال نپرسید که چگونه و چه طور چنین شد!
پژمان جمشیدی که نماینده «جلف» ها است، حتی قهرمان (ولو تصادفی) هم نیست؛ و سؤال اساسی این است که سینمای ایران وقتی از خودش نمیتواند قهرمان بسازد، چگونه میخواهد از چهره ورزشی، قهرمان بسازد!؟ مثلاً بروز «قهرمان دوران» (position man) از دستاوردهای ژانر وسترن است که چندان در ایران به آن توجه نشده است؛ بازیگران این نوع از ژانرها، بادوام هستند و جامع همه خوبیها. در دهه ۳۰ وقتی کمیک استریپِ وسترن وارد فیکشن شد، وسترنرهای معروفی مانند تام میکس ایجاد شدند؛ او دویست فیلم و با یک کاراکتر ثابت بازی کرد و حدود سی سال، کودکان با فیلمهایش بزرگ شدند و بهنوعی انسان آرمانی خود را در تراز این فیلمها میدیدند.
پس اگر در کمدیهای وسترن خارجی، فرد ترسو و جبرگرایی داشتیم که اتفاقی و تصادفی، در مسیر قهرمان شدن قرار میگرفت، اما «بچه بد سینما» یعنی پژمان جمشیدی در «خوب بد جلف ۲» همین اندک شمایل قهرمان تصادفی را هم ندارد!