دکتر بهمن پارسا، پس از سی و سه سال از آلمان به ایران برمی گردد. با یکی از دوستان قدیمی پدرش (پیرمردی به نام قناتی) و راننده بیمارستان،بهرامی به زادگاهشان (بم) می روند. دکتر پارسا در پی عشق گمشده اش مینا، در بم می گردد و رابطه اش تدریجاً با قناتی و بهرامی عمیق تر می شود.
۱۳۸۵ - بهترین کارگردانی در بین المللی فیلم فجر،
۱۳۸۶ - نقش دوم مرد در جشن سینمای ایران